شعر در مورد اسم مهتاب
شعر در مورد اسم مهتاب,شعر در مورد نام مهتاب,شعر درباره اسم مهتاب,شعر اسم مهتاب,شعر به اسم مهتاب,شعر برای اسم مهتاب,شعر در مورد اسم مهتاب,شعر عاشقانه با اسم مهتاب,شعر عاشقانه برای اسم مهتاب,شعر راجب اسم مهتاب,شعر با اسم مهتاب,شعر درباره اسم مهتاب,شعر به نام مهتاب,شعری برای اسم مهتاب,شعر درمورد اسم مهتاب,شعر در مورد نام مهتاب,شعر با نام مهتاب,شعری با نام مهتاب,شعر عاشقانه با کلمه مهتاب
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم مهتاب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده ی لب تو می نابم آرزوست
شعر در مورد اسم مهتاب
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
شعر در مورد نام مهتاب
شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
شعر درباره اسم مهتاب
به قمریان عاشق حسد میورزم
که دانه بر میچینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابیات بوسه میزنند
و به گلی که با اشارهی تو میشکفد.
شعر اسم مهتاب
تو را
به بوسه های مهتابی ات می سپارمت
تو را باید
به انعکاس صدای سکوت آینه سپرد…
شعر به اسم مهتاب
به من توجه کن
من که نشانی ات را از باران و
سراغت را از مهتاب گرفتم!
من که رویایت را در چشم نسیم دیدم…
شعر برای اسم مهتاب
تنها عشق تو مرا از روزمره گی شبانه،
با شب زنده داری، بیرون می کشد،
آن گاه که تن در نور مهتاب می شویم
و بر جاروی جادوگران به پروازِ اساطیری می روم…
شعر در مورد اسم مهتاب
یاد گرفتهام تنهایی را
ماهرانه پشت روزنامهای
پنهان کنم
اما از مهتاب
که بوی شانههای تو میداد
چیزی را نمیتوان پنهان کرد.
شعر عاشقانه با اسم مهتاب
میان خاطرات بى شمارمان
اى آشنا!
به بودنت ادامه بده
از اولین آغوش
هزار شب هم که بگذرد
باز ستاره بى قرار وُ
مهتاب بى قرار وُ
این دل بى قرار است…
شعر عاشقانه برای اسم مهتاب
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
شعر راجب اسم مهتاب
پیشاروى خویش
در شبِ مهتاب
موى تو از یالِ اسب
تشخیص نتوانم داد
شعر با اسم مهتاب
شب که جوی نقره مهتاب
بیکران دشت را دریاچه می سازد
من شراع زورق اندیشه ام را می گشایم در مسیر باد
شعر درباره اسم مهتاب
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد.
شعر به نام مهتاب
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
شعری برای اسم مهتاب
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
شعر درمورد اسم مهتاب
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بیتابه امشب
شعر در مورد نام مهتاب
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
شعر با نام مهتاب
یک شبِ مهتاب
مردمانِ زیادی سازهایشان را بر میدارند
زیباترین آهنگها را مینوازند
تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم
شعری با نام مهتاب
از مهتابی خانه من
تا آفتابی خانه تو
یک دست فاصله ست.
دستت را
دراز کن
تا
مهتابی
آفتابی شود.
شعر عاشقانه با کلمه مهتاب
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شعر در مورد اسم مهتاب
دوباره باران گرفت
باران معشوقهی من است
به پیش بازش در مهتابی میایستم
میگذارم صورتم را و
لباسهایم را بشوید
شعر در مورد نام مهتاب
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
شعر درباره اسم مهتاب
کوچه گرد شام غم بود این دلم
روی تو مهتابِ ماهم بود و نیست
شعر اسم مهتاب
هنوز دوستت می دارم
علیرغم هرچه هست،
چون در سواحل تو آموختم
چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.
شعر به اسم مهتاب
شب سرشاری بود.
رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت.
دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود.
شعر برای اسم مهتاب
ستارههایم را باور کن
در شبی نیمه مهتابی
که با یاد تو سحر میشود
شعر در مورد اسم مهتاب
گشت شب دیر و خلق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب
شعر عاشقانه با اسم مهتاب
هوا چکیده نورست در شب مهتاب
ستاره خنده حورست در شب مهتاب
شعر عاشقانه برای اسم مهتاب
بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
پیاله را قدح شیر می کند مهتاب
شعر راجب اسم مهتاب
صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است
شعر با اسم مهتاب
گفتم که شب دراز خواهم مهتاب
آن شب شب زلف تست و مهتاب رخت
شعر درباره اسم مهتاب
نیک و بد زهد و پارسائیرا
مهتاب بداد و باز مهتاب ببرد
شعر به نام مهتاب
زهی مهتاب عالم سوز کافگند
رخت در عرصه ویران دلها
شعری برای اسم مهتاب
چو نیلوفر به خورشیدست مایل
ز مهتاب جهانتابش چه حاصل؟»
شعر درمورد اسم مهتاب
نالند به مهتاب سگان وین سگ شبگرد
فریاد که فریاد زمهتاب دگر داشت
شعر در مورد نام مهتاب
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت
شعر با نام مهتاب
امشبی کامدی به خانه من
شمع را می کشم که مهتاب است
شعری با نام مهتاب
گر جمال دوست نبود، با خیالش هم خوشم
خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست
شعر عاشقانه با کلمه مهتاب
از من آن کامیاب را چه غم است
زین شب آن مهتاب را چه غم است
شعر در مورد اسم مهتاب
مهش را سلخ کرد از نازکی مهتاب در شبها
اگر چه آفتاب من میان ماهتاب آمد
شعر در مورد نام مهتاب
بر ما فتد ار تابی زان رخ، چه شوی رنجه؟
مهتاب ز افتادن افگار نخواهد شد
شعر درباره اسم مهتاب
ناآمدنت را گله از بخت کنم، زانک
در کلبه درویش تو مهتاب نیاید
شعر اسم مهتاب
رقعه ای دوش فرستادی و مسکین خسرو
خواند در روشنی آه و به مهتاب نبرد
شعر به اسم مهتاب
زلف تو می نگذارد که ببینم رویت
یارب این شب ز کجا بر سر مهتاب افتاد؟
شعر برای اسم مهتاب
هندوی سنبل تو چه دزد دلاور است؟
کو شب به روشنایی مهتاب می رود
شعر در مورد اسم مهتاب
چندین شب غم رفت که مهتاب جمالش
نوری به سوی زاویه غم نفرستاد
شعر عاشقانه با اسم مهتاب
خسرو آن شب که به کوی تو رود از غیرت
سایه خویش به مهتاب نبیند هرگز
شعر عاشقانه برای اسم مهتاب
در خیال روی و مویت هر شبی
طالب شب می کنم مهتاب هم
شعر راجب اسم مهتاب
آن طره به یک سو نه از گوشه، مه تابان!
شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن
شعر با اسم مهتاب
شد نقاب عارضش زلف سیاه
شام پر مهتاب هرگز دیده ای
شعر درباره اسم مهتاب
روی نگار در نظرم جلوه می نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
شعر به نام مهتاب
چه خواهم خواند، غیر از نغمه غم
چه خواهم گفت با مهتاب و شبنم
شعری برای اسم مهتاب
مرا دوش، مهتاب بوئید و رفت
فرشته، سحرگاه بوسید و رفت
شعر درمورد اسم مهتاب
مرغ شب با سایه مهتاب اگر سرخوش بود
من خوشم با سایه زلف خیال انگیز او
شعر در مورد نام مهتاب
زندگی خوشتر بود در پرده وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
شعر با نام مهتاب
کامی نبرده ایم از آن سیمتن، رهی
«از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم »
شعری با نام مهتاب
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
شعر عاشقانه با کلمه مهتاب
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
به تماشای من از روزنه کلبه درآید
شعر در مورد اسم مهتاب
مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم
شعر در مورد نام مهتاب
با گریه خونین من و خنده مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
شعر درباره اسم مهتاب
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
شعر اسم مهتاب
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
شعر به اسم مهتاب
در آرزوی جلوه مهتاب جمالش
یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی
شعر برای اسم مهتاب
تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی
تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم
شعر در مورد اسم مهتاب
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را
شعر عاشقانه با اسم مهتاب
ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور
زلفش کشیده نقشه روز سیاه تو
شعر عاشقانه برای اسم مهتاب
در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست
باده و مهتاب با هم همچو شیر و شکرست
شعر راجب اسم مهتاب
نور مهتاب پریشان در بساط باغ ها
آهوی مشکین شب را نافه های اذفرست
شعر با اسم مهتاب
حسن رنگ آمیز را خجلت بهار تازه ای است
شمع را در پرتو مهتاب دیدن خوشترست
شعر درباره اسم مهتاب
روی خوبان در عرق صائب قیامت می کند
جلوه مهتاب را در آب دیدن خوشترست