اشعار حسین پناهی
اشعار حسین پناهی,اشعار حسین پناهی,اشعار حسین پناهی دانلود,اشعار حسین پناهی همراه با عکس,اشعار حسین پناهیان,شعر حسین پناهی مکه,اشعار حسین پناهی دانلود,مجموعه اشعار حسین پناهی+دانلود,دانلود اشعار حسین پناهی.pdf,شعر حسین پناهی درباره مکه,شعر حسین پناهی,شعر حسین پناهی مکه,شعر حسین پناهی مادر,شعر حسین پناهی این بود زندگی,شعر حسین پناهی پدر,شعر حسین پناهی عاشقانه,شعر حسین پناهی مرداد,شعر حسین پناهی درباره مکه,شعر حسین پناهی درباره مادر,شعر حسین پناهی درمورد مادر,شعر حسین پناهی برای مادربزرگ,اشعار حسین پناهی برای مادر,شعر حسین پناهی درباره ی مادر,شعر مادرانه حسین پناهی,شعر این بود زندگی از حسین پناهی,اشعار حسین پناهی پدر,شعر حسین پناهی درمورد پدر,اشعار حسین پناهی درباره پدر,اشعار حسین پناهی برای پدر,شعر کوتاه عاشقانه حسین پناهی,شعر نو عاشقانه حسین پناهی,شعر حسین پناهی درباره مرداد,شعر در مورد دوست از حسین پناهی,شعر زیبا درمورد حسین پناهی,شعر حسین پناهی در مورد خدا,شعر حسین پناهی درباره خدا,شعر حسین پناهی در مورد حج,شعر حسین پناهی در مورد کودکی,شعر حسین پناهی در مورد عشق,اشعار حسین پناهی در باره عشق,شعر حسین پناهی درباره عشق,شعر حسین پناهی در مورد مردگان,شعر حسین پناهی در مورد چشم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حسین پناهی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره میترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیشها میترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبانها میترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زنها میترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه میترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم میترسم!
اشعار حسین پناهی
این چنین میگذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار میترسم
اشعار حسین پناهی دانلود
درختان میگویند بهار
پرندگان میگویند لانه
سنگها میگویند صبر
و خاکها میگویند مصاحب
و انسانها میگویند خوشبختی
امّا همهی ما در یک چیز شبیهایم:
در طلب نور!
اشعار حسین پناهی همراه با عکس
ما نه درختیم و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ضعفهامان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم
اشعار حسین پناهیان
وقتی ما آمدیم
اتفاق، اتفاق افتاده بود!
حال
هرکس
به سلیقه خود چیزی میگوید
و در تاریکی گم میشود
شعر حسین پناهی مکه
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور میکنم
اشعار حسین پناهی دانلود
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خستهام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بستهام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
مجموعه اشعار حسین پناهی+دانلود
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشتهام کجا
ندیدهای مرا؟
دانلود اشعار حسین پناهی.pdf
نیم ساعت پیش
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفهکنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،
آواز که خواند تازه فهمیدم،
پدرم را با او اشتباهی گرفتهام!
شعر حسین پناهی درباره مکه
ما چیستیم؟!
جز ملکلولهای فعال ذهن زمین
که خاطرات کهکشانها را
مغشوش میکند!
شعر حسین پناهی
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستارهها تسکینم
شعر حسین پناهی مکه
چرا صدایم کردی
چرا؟
شعر حسین پناهی مادر
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح میگذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه
شعر حسین پناهی این بود زندگی
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آنها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
شعر حسین پناهی پدر
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شعر حسین پناهی عاشقانه
شب و روز در چشمهای من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
شعر حسین پناهی مرداد
به من بگویید
فرزانگانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشیدی را تصویر میکنید
که ترسیمش
سراسر خاک را خاکستر نمیکند؟
شعر حسین پناهی درباره مکه
بیمناکم
بیمناکم
من از این ابر سیاه و تیره
که عبوس و خیره
چشم بر بستر پوسیده صحرا دارد
بیمناکم
شعر حسین پناهی درباره مادر
به دنیا میآییم
عکس یک نفره میگیریم!
بزرگ میشویم
عکس دو نفره میگیریم!
پیر میشویم
عکس یک نفره میگیریم
و بعد
دوباره باز
نیستیم
شعر حسین پناهی درمورد مادر
ما
در هیأت پروانهی هستی
با همه تواناییها و تمدنهامان شاخکی بیش نیستیم!
برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگیها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید
شعر حسین پناهی برای مادربزرگ
ما تماشاچیانی هستیم
که پشت درهای بسته ماندهایم!
دیر آمدیم!
خیلی دیر…
پس به ناچار
حدس میزنیم،
شرط میبندیم،
شک میکنیم …
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونهای دیگر در جریان است
اشعار حسین پناهی برای مادر
عشق به انسان
هر قدرتی را از پای در خواهد آورد
خوشا روزگارانی که چشمها بر لبها حق اولویت داشتند!
حقیقتاً چندش آور است
هیس هیس مارهای تک دندان!
شعر حسین پناهی درباره ی مادر
در انتهای باغ آلبالو
مادربزرگ دعا میخواند:
لال باد زبانی که
جز با ترجیع بند گل صورتی رنگ پاییزه،کلامی بر لب براند!
آمین!
شعر مادرانه حسین پناهی
آن که میرود آری
و آن جا که میرود هرگز!
حرمت را نثار پای رهرو باد!
آمین!
شعر این بود زندگی از حسین پناهی
آسمان خالی از قوش است
و مرغ مادر رو به سمتی گردن کج میکند!
های آدمی و هوی توفان،
جهان بی کرانه سرشار از باد
آمین!
اشعار حسین پناهی پدر
حدوداً سیزده هزار و صد و چهل بار!
بیدار شدن و خوابیدن
و بازدوباره بیدار شدن
و باز دوباره خوابیدن،
روی یک زمین و زیر یک آسمان!
این رقمی سرسامآوراست که تحملش به طاقتی
فوق انسانی احتیاج دارد!
شعر حسین پناهی درمورد پدر
حدوداً سیزده هزار و صد و چهل بار!
بیدار شدن و خوابیدن
و بازدوباره بیدار شدن
و باز دوباره خوابیدن،
روی یک زمین و زیر یک آسمان!
این رقمی سرسامآوراست که تحملش به طاقتی
فوق انسانی احتیاج دارد!
اشعار حسین پناهی درباره پدر
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی
اشعار حسین پناهی برای پدر
سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه
چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی
زهره گوید که شعور همه آفاقی تو
مور داند که تو بر حافظهاش حیرانی
شعر کوتاه عاشقانه حسین پناهی
در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را
چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی
راز در دیده نهان داری و باز از پی راز
کشتی دیده به طوفان خطر میرانی
شعر نو عاشقانه حسین پناهی
مست از هندسهی روشن خویشی مستی
پشت در آینه در آینه سرگردانی
بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور
هر کس از شعر تو دارد به بغل دیوانی
لب به اسرار فروبند و میندیش به راز
ور نه از قافله مور و ملخ درمانی
شعر حسین پناهی درباره مرداد
به آتش نگاهش اعتماد نکن
لمس نکن
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو و ساکت
شعر در مورد دوست از حسین پناهی
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو
اگر خواستار جاودانگی عشقی
شعر زیبا درمورد حسین پناهی
آفتاب آمد دو چشمم باز شد
باز تکرار همان تکرارهها
چند و چون و کی کجا آغاز شد
پرسش صدبارهی صدبارهها
شعر حسین پناهی در مورد خدا
دیدگانم پر ولی دستم تهی
من نمیدانم کجایم کیستم
آتش حیرت به جانم ریختی
من خلیل آزمونت نیستم
شعر حسین پناهی درباره خدا
مرگ شرط اولین شمع بود
از برم افسانهی پروانه را
بر ملا شد راه میخانه دریغ
از چه میبندی در میخانه را
شعر حسین پناهی در مورد حج
تا بسازم شیشهی چشمان خود را آینه
خون دل را جیوه کردم سالها
حالیا از دشت رنگ گل درا
زلف خود را شانه زن در چشم ما
شعر حسین پناهی در مورد کودکی
ما امین رازهایت بودهایم
پایکوب سازهایت بودهایم
محو در جاه و جلالت دست در دست رطیل
جان خرید ناز ناز نازهایت بودهایم
شعر حسین پناهی در مورد عشق
هیچ کس قادر به دیدارت نبود
گرچه ذات هر وجودی بودهای
خوشهزاران یادبود زلف تو
قبلهگاه هر سجودی بودهای
اشعار حسین پناهی در باره عشق
ای یگانه این قلم تبدار تو
تا سحر میخواند و بیدار تو
گوشهی چشمی، نگاهی، وعدهای
تشنهی یک لحظهی دیدار تو
شعر حسین پناهی درباره عشق
شاه بیت شعر مرموز حیات
قصهی صد داستان بیبدیل عشق بود
چشم انسان، گیس بید و ناز گل
یک دلیل از صد دلیل عشق بود
شعر حسین پناهی در مورد مردگان
هیچ کس در این جهان نامی نداشت
عاشقان بهر نشان نامیدشان
عشق این افسون جاوید، این شگفت
کرد تا عمر کلام جاویدشان
شعر حسین پناهی در مورد چشم
بار ها از خویش میپرسم که مقصودت چه بود
درک مرگ از مرگ کاری ساده نیست
رنج ما و آن امانت قتل و هابیل و بهشت
چارهای کن ای معما چارهای در چاره نیست
اشعار حسین پناهی
روزها رفتند و رفتیم و گذشت
آه! آری زندگی افسانه بود
خاطری از خاطراتی مانده جا
تار مویی در کنار شانه بود
اشعار حسین پناهی
یادگارم چند حرفی روی سنگ
باد و باران و زمان و هالهای
سبزه میروید به روی خاک من
میچرد بابونه را بزغالهای
اشعار حسین پناهی دانلود
من از این می ترسم
که دوست داشتن را ؛
مثل مسواک زدن ِ بچه ها
به من و تو تذکر بدهند
اشعار حسین پناهی همراه با عکس
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
مائیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه
ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند؟
ای راز
ای رمز
ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین.
اشعار حسین پناهیان
پس این ها همه اسمش زندگی است:
دلتنگی ها، دل خموشی ها، ثانیه ها، دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
شعر حسین پناهی مکه
ما زنده ایم، چون بیداریم
ما زنده ایم، چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم،
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
اشعار حسین پناهی دانلود
خوشبختیم، زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر کن!
واقعا فکر کن که چه هولنک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس را بر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم … آری باید
زیرا دوست داشتن، خالِ بالِ روحِ ماست.
مجموعه اشعار حسین پناهی+دانلود
سلام
خداحافظ!
چیز تازه ای اگر یافتید،
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار
دانلود اشعار حسین پناهی.pdf
کفش، ابتکار پرسه های من بود !
و چتر، ابداع بی سامانی هایم !
هندسه، شطرنج سکوت من بود!
و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم
شعر حسین پناهی درباره مکه
با فنجانی چای هم می توان مست شد!
اگر اویی که باید باشد، باشد
شعر حسین پناهی
شک دارم
به ترانه ئی که زندانی و زندانبان با هم زمزمه کنند
شعر حسین پناهی مکه
ایستاده و آرام
به سمت آینه میخزم
با اضطراب دلهره آور تعویض چشم ها
و تازه میشود دل
از تماشای دو مروارید درخشان
بر کیسهی پاره پورهی صورتم.
جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود
شعر حسین پناهی مادر
کدام بود؟
این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
حرام دیدارش کردم؟
شعر حسین پناهی این بود زندگی
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلتِ آن سوال بی جواب گذشت
شعر حسین پناهی پدر
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند:
من تو را، او را
کسی را دوست می دارم.
شعر حسین پناهی عاشقانه
بچه ها خنده خنده به گنجشک ها سنگ می زنند
و آنها جدی جدی میمیرند!
شعر حسین پناهی مرداد
انسانم !
ساکت، چون درخت سیب !
گسترده، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور، چون خوشه ی بلوط
!
شعر حسین پناهی درباره مکه
هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
شیشه ی عطرم شکسته بود!
حیاط پر از بوی خدا شده بود!
ستاره ام – درشت و درخشان-
روبه رویم پشت به دیوار،
سر بر گریبان برده بود
و من در آغوش ماه
برای همیشه به خواب رفته بودم!
با گونه ی خیس و کبود سیزده سالگی ام
که جای آخرین بوسه ی مادرم بود!
شعر حسین پناهی درباره مادر
می دانم که مرا نمی شنوی
و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم
شعر حسین پناهی درمورد مادر
دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و
به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند
شعر حسین پناهی برای مادربزرگ
با توام بی حضور تو
بی منی با حضور من
اشعار حسین پناهی برای مادر
همه ی سهم من از خود
دلی بود که به تو دادم
شعر حسین پناهی درباره ی مادر
هر شب بغض گلویت را
در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
شعر مادرانه حسین پناهی
تو هرگز ندانستی که زخم هایت
زخم های مکررم بودند
شعر این بود زندگی از حسین پناهی
نخ های آبی ام تمام شده اند
و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .
باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !
اشعار حسین پناهی پدر
میدونی”بهشت” کجاست؟
یه فضای ِ چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری
شعر حسین پناهی درمورد پدر
کاش تنها نبودم
فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
اشعار حسین پناهی درباره پدر
کاش تنها نبودی
آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
اشعار حسین پناهی برای پدر
انگار چرخ فلک سوارم
انگار قایقی مرا می برد
انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
مرا ببخش
ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
شعر کوتاه عاشقانه حسین پناهی
می شنوی ؟
انگار صدای شیون می اید
گوش کن
می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
شعر نو عاشقانه حسین پناهی
مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هایند
می دانی ؟
شعر حسین پناهی درباره مرداد
از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
کودک
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
بی نهایت
بار
در نامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
شعر در مورد دوست از حسین پناهی
یادم می اید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
شعر زیبا درمورد حسین پناهی
دنیا را بغل گرفتیم
گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم
دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!