شعر در مورد ساحل
شعر در مورد ساحل,شعر در مورد ساحل دریا,شعر در مورد ساحل و دریا,شعر نو در مورد ساحل دریا,شعری در مورد ساحل,شعری در مورد ساحل دریا,شعری در مورد ساحل,شعر زیبا در مورد ساحل,شعر در مورد غروب ساحل,شعر هایی در مورد ساحل,شعر در باره ساحل دریا,شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا,شعر زیبا درباره ساحل دریا,شعر نو درباره ساحل دریا,شعری در مورد ساحل ودریا,شعر زیبا در باره ساحل,شعر در وصف ساحل,شعر در وصف ساحل و دریا,شعری در وصف ساحل,شعر ساحل,شعر ساحل دریا,شعر ساحل تنها,شعر ساحلی دیگر,شعر ساحل و دریا,شعر ساحل نیما,شعر ساحل افتاده,شعر ساحل عشق,شعر ساحل و موج,شعر ساحل دریا,شعر نو در مورد ساحل دریا,شعر درباره ساحل دریا,شعر عاشقانه ساحل دریا,شعر برای ساحل دریا,شعر درمورد ساحل دریا,شعر درباره ساحل و دریا,شعر نو ساحل دریا,شعر ساحل تنهایی,شعر ساحل افتاده گفت,معنی شعر ساحل افتاده گفت,شعر ساحل و دریا,شعر درباره ساحل دریا,شعر نو ساحل دریا,شعر در مورد ساحل دریا
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ساحل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد!
شعر در مورد ساحل
کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم
شعر در مورد ساحل دریا
به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
شعر در مورد ساحل و دریا
جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟
شعر نو در مورد ساحل دریا
من و تو ساحل و دریای همیم – اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست
شعری در مورد ساحل
اینجا کنار ساحل دریا دم غروب
دل می دهند آدم وعالم به تخته سنگ
شعری در مورد ساحل دریا
بس که مى پیچد به خود امواج این گرداب سخت
ساحل از کف مى دهد اینجا قرار خویش را
شعری در مورد ساحل
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
شعر زیبا در مورد ساحل
چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران -که می بارد- شما را تر کند
شعر در مورد غروب ساحل
متلاطم شدی، از ساحل امن دیروز
دور افتاده ای و فاصله داری، چه کنم؟
شعر هایی در مورد ساحل
هوا سرد است ، پیشانی بپوشان
ولی بر ساحلِ غم خیز برگرد
شعر در باره ساحل دریا
در کش و قوس بوسه و پرهیز
کارمان کار ساحل و دریاست
شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت
شعر زیبا درباره ساحل دریا
دنبال من میگردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد
شعر نو درباره ساحل دریا
میخندی و برات مهم نیست … ای دریغ
من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
شعری در مورد ساحل ودریا
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
شعر زیبا در باره ساحل
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
شعر در وصف ساحل
شب و دریایی از امواج اندوه پریشانی
یقین گم میکنم دیگر نشان ساحل خود را
شعر در وصف ساحل و دریا
امیدی نیست برقایق که دل بسته است بر ساحل
من او را می سپارم دست ِ طوفان هرچه بادا باد
شعری در وصف ساحل
بگو به ساحل چشم ات که من نرفته، چطور؟
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد
شعر ساحل
شاید از ازدحام دلتنگی ست ،هر کجا می روم همانجایی
لب ساحل…کرانه های خلیج…کوچه پس کوچه های کرمانشاه
شعر ساحل دریا
موجی که از دریا گریزان شد کجا می رفت
ساحل که دلتنگی دریا را نمی فهمد
شعر ساحل تنها
بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن
این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر
شعر ساحلی دیگر
دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی
شعر ساحل و دریا
شبیهِ ساحل،
آغوش باز کن،
تا خیالِ دریا بودن کنم!
شعر ساحل نیما
مرا دوست بدار!
مرا آرام دوست بدار!
مرا بسان نوازش باد بر گندمزار
بسان کشیدگی موج بر امتداد ساحل
و سادگی بی حصرِ آسمانی آبی
دوست بدار
شعر ساحل افتاده
به ساحل دل تو صد هزار مروارید
نخواستی که بدانی منم که دریایم
شعر ساحل عشق
بانوی من
اگر دست من بود
سالی برای تو میساختم
که روزهایش را
هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفتههایش تکیه بدهی
و آفتاب بگیری!
و هرطور دلت خواست
بر ساحل ماههای آن بدوی
شعر ساحل و موج
حالا که برا ی تو میسر گشته
بگذر دگر از حال من سرگشته
تو منظره قشنگ ساحل اما….
هر موج که سمتت آمده برگشته
شعر ساحل دریا
شناور سوی ساحلهای ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
شعر نو در مورد ساحل دریا
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
شعر درباره ساحل دریا
مرا بپوش
از چشم های بی پروا
مرا غرق کن
در تلاطم آغوشت …
آنچنان که از تو
به هیچ ساحلی نرسم!
شعر عاشقانه ساحل دریا
پرپرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
شعر برای ساحل دریا
وقتی دلتنگ باشی
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم
دل تو بارانیست
شعر درمورد ساحل دریا
من به همه ی شادی ها بدبینم
وقتی میان این ساحل
کمی آن طرف تر از
تولد ِ لاک پشت های کوچک
نهنگی دارد جان می کند
شعر درباره ساحل و دریا
فانوس این خانه عاشقانه می سوزد
گردباد هم که باشی
خاموش نخواهم شد
دریا با جزر می رود
که با مد بازگردد
یا جزر باش، یا مد
این کشتی شکسته
باید به ساحل برسد
شعر نو ساحل دریا
منم آن کشتی حسرت ، در گِل آلود زمانه
وَه که از سینه ی گرمت ، ساحلی را ننُمایی
شعر ساحل تنهایی
نگاهم
در آینه فرو می ریزد
جزیره ای
به زیر آب می رود
در ساحل آینه،
دستانی کورمال
عطر تو را می جویند
و پرندگان
بودن جزیره را
فراموش می کنند
شعر ساحل افتاده گفت
دوست داشتنت،
اندازه ندارد!
پایان ندارد!
گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و
موج های کوچک و بزرگ مکرر را
بی انتها، بشماری
معنی شعر ساحل افتاده گفت
کاری کن
ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد.
در دریا
چاره جز
عاشق بودن
نیست
شعر ساحل و دریا
در پیاله ای
به رنگ چشمان تو
غرق خواهم شد.
فردا
در ساحل پیالهی خواب
ریشه خواهم داد.
تو خواهم بود
شعر درباره ساحل دریا
دریای مواج دلتنگیهایم را ساحلی نیست.
چشمهایم،
همچون ابرهای بیپناه بهار به دنبال شانه هایت میگردد
تا باران عشقش را نثار قلب مهربانت نماید.
شعر نو ساحل دریا
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
شعر در مورد ساحل دریا
ساحل دریا پر از گودال است
جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند
برف بر قلهها آب میشود
شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند
که خورشید شرمنده میشود
شعر در مورد ساحل
خشک مغزان گهر از بحر به ساحل بردند
کشتی ماست که در دامن ساحل مانده است
شعر در مورد ساحل دریا
بدان ساحل بود دستش هنوزش تا بدین ساحل
اگر پهنای بحری قیروان تا قیروان باشد
شعر در مورد ساحل و دریا
من نخل سرکش نیستم
تا خانه در ساحل کنم
شعر نو در مورد ساحل دریا
سرگشته چون موجم ولی
دریای غم، ساحل ندارد
شعری در مورد ساحل
دیوانه خموش به عاقل برابرست
دریای آرمیده به ساحل برابرست
شعری در مورد ساحل دریا
کشتی نوح است ناامیدز ساحل
سالم ازین بحرچون حباب برآید
شعری در مورد ساحل
تا ساحل بحر سیل پیداست
چون غرقه شود کجاست هیهات
شعر زیبا در مورد ساحل
ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند
جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان
شعر در مورد غروب ساحل
پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو
همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می کنی
شعر هایی در مورد ساحل
ما و غرق بحر هجران، چون کنیم
کشتی درویش در ساحل نرفت
شعر در باره ساحل دریا
به دریا غرقه شد رخت صبوری
که کشتی سوی ساحل بازماند
شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا
خسرو در اوفتاد به غرقاب آرزو
چون کشتی مراد به ساحل نمی شود
شعر زیبا درباره ساحل دریا
نه من زان گونه در دریا فتادم
که آید کشتنم در ساحل خویش
شعر نو درباره ساحل دریا
در کنه تو آگاهی و غفلت همه معذور
دریا زمیان غافل و ساحل زکرانها
شعری در مورد ساحل ودریا
برنگی موج خلقی از طپیدن آب میگردد
گزین دریا بقدر یک گهر ساحل شود پیدا
شعر زیبا در باره ساحل
زخشکیهای وضع عافیت تر میشود همت
عرق ایکاش در دریا نشاند ساحل ما را
شعر در وصف ساحل
بجز کشتی شکستن ساحل امنی نمیباشد
زبس وسعت فرو برده است این دریا کرانها را
شعر در وصف ساحل و دریا
ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل
تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی
شعری در وصف ساحل
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
شعر ساحل
ساحل بحر تمنا نیست جز کام نهنگ
می روی صائب درین دریای بی پایان چرا؟
شعر ساحل دریا
ساحل دریای پر شور جهان، ترک خودی است
مهد آسایش بود دار فنا منصور را
شعر ساحل تنها
کشتی طوفانی از ساحل ندارد شکوه ای
نیست دلگیری ز ملک فقر ابراهیم را
شعر ساحلی دیگر
چون هست در تصرف دریاعنان موج
رفتن نفس گسسته به ساحل چه فایده؟
شعر ساحل و دریا
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن
شعر ساحل نیما
می شود صائب بساط جوهری روی زمین
گر چنین گوهر به ساحل افکند دریای تو
شعر ساحل افتاده
موج دریا را حجاب دیدن ساحل مکن
در میان کار دنیا غافل از عقبی مشو
شعر ساحل عشق
از سبک مغزی درین دریای بی ساحل چو موج
لنگر تمکین خود را باختم بی فایده
شعر ساحل و موج
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را
من درین دریا شنا آموختم بی فایده